Powered By Blogger

جمعه، مهر ۲

صبح است اول مهر ، دل می تپد ز شادی

پنج شنبه برای کاری رفتم هنرستانی که توش تحصیل میکردم.
دنبال مدیر، کل مدرسه رو گشتم و گشتم و گشتم و خاطره بود که از در و دیوارش میریخت پایین از کلاسهاش، از حیاطش، از سالن آمفی تئاترش، از بوفه اش، از کارگاهش از زمین فوتبال و بسکتبال و والیبالش و بغض بود که گلوم رو فشار میداد.
کل راه رو تا خونه مثل الان که دارم مینویسم گریه کردم.
به شما هم پیشنهاد میکنم یه سری به مدرسه محل تحصیلتون بزنید حتی اگه مثل من از درس و مدرسه بیزار بودین..!!!
پ.ن: با چشمای خیس، رانندگی کردن و تایپ کردن هم عالمی داره..

۱ نظر:

یکـ عدد دختر گفت...

ماله ما رو خراب کردن برج ساختن و احتمالن قسمت سرویس های بهداشتیشون همونجاست که اتاقه مدیر بوده.....
و اینکه شما زیادی روحیه تون حساسه...خوب نیستااااا